English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
personal affairs U امور شخصی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
home U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
homes U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
Other Matches
civil works U امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
medical regulator U تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
amor U امور
authority U اولیاء امور
civil affairs U امور غیرنظامیان
authorities U اولیای امور
the high functionery ries of the state U مصادر امور
religious matters U امور دینی
aviation authority U امور هواپیمایی
authority ties of the state U اولیا امور
authority ties of the state U مصادر امور
financial affairs U امور مالی
combat duty U امور رزمی
money matters U امور پولی
non litigious matters U امور حسبی
interior U امور داخله
interiors U امور داخله
miscellaneous U امور متفرقه
interior affairs U امور داخلی
state affairs U امور مملکتی
non litigious matters act U قانون امور حسبی
emotional and physical U امور عاطفی و بدنی
customs broker U واسطه امور گمرکی
chaplain U افسر امور دینی
to arrange matters U ترتیب دادن امور
chaplains U افسر امور دینی
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
clerical test U ازمون امور دفتری
State Department U وزارت امور خارجه
space broker U کارگزار امور تبلیغات
routines U امور غیر مهم
resgestae U امور انجام شده
promiscuous U بیقید در امور جنسی
secretary of state for foreign affairs U وزیر امور خارجه
Foreign Office U وزارت امور خارجه
routine U امور غیر مهم
routinely U امور غیر مهم
table of authorities U جدول اولیا امور
tax administration U اداره امور مالیات
tax reforms U اصلاح امور مالیاتی
civic action U امور عام المنفعه
chaplain activities fund U اعتبار امور مذهبی
air branch U قسمت امور هوایی
politico military U امور سیاسی نظامی
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. U وزارت امور خارجه
principal centre of affairs U مرکز مهم امور
probate court U محکمه امور حسبی
testamentary causes U امور مربوط به وصایا
bureaucratic U وابسته به امور اداری
non litigious jurisdiction act U قانون امور حسبی
regulatory authority U اولیاء امور نظارتی
supervisory authority U اولیاء امور نظارتی
g air U رکن 2 امور هوایی
minister of foreign affairs U وزیر امور خارجه
minister for foreign affairs U وزیر امور خارجه
surveillance authority U اولیاء امور مراقبتی
administration U اداره امور یکانها
administrations U اداره امور یکانها
fish warden U متصدی امور شیلات
financial affairs U امور مربوط به مالیه
regulatory authority U اولیاء امور مراقبتی
supervisory authority U اولیاء امور مراقبتی
foreign minister U وزیر امور خارجه
liquidation of company U تصفیه امور شرکتها
majordomo U متصدی امور خانوادگی
militarization U نظامی کردن امور
ministry of foreign affairs U وزارت امور خارجه
corporate treasurer U مدیر امور مالی
surveillance authority U اولیاء امور نظارتی
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
assignees in bankruptcy U هیئت تصفیه امور ورشکسته
The ministry of economic affairs and finance U وزارت امور اقتصاد و دارایی
Ministry of Labor and Social Affairs . U وزارت کار ؟ امور اجتماعی
to take the helm U زمام امور رادردست گرفتن
proetor U متصدی امور قضایی وکشوری
technicians U شخص متخصص در امور صفتی
strategic U مربوط به امور سوق الجیشی
signal security U حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
politics U علم سیاست امور سیاسی
technician U شخص متخصص در امور صفتی
surgical U مربوط به امور پزشکی جراحی
presswork U اداره مطبعه امور چاپخانه
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
domiciles U منزل یا مرکز مهم امور
domicile U منزل یا مرکز مهم امور
to go underground U خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
diplomatist U کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
counsel appointed U وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
parochialism U امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
general U شرکت مربوط به امور اداری اصلی
major domo U متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo U متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
generals U شرکت مربوط به امور اداری اصلی
major-domos U متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
cryptologistics U امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
to go into hiding U خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
minnesota clerical aptitude test U ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
rummage sale U حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
shipping U امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
channeled U کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeling U کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channel U کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channelled U کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channels U کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
dialectic U هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
verderor U متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
housekeeping U امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
verderer U متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
deck department U قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
formalism U اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
functional U رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
superstitious uses U مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
collate U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
get in gear [get into gear] <idiom> U بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
selenodetic U امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
commonest U زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
hipster U شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
trial attorney U وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
common U زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
commoners U زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
consortium U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
joint petroleum office U دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
churchwardens U هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden U هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
consortia U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortiums U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
institutionalism U سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
informal U شخصی
some one U شخصی
private U شخصی
personable U شخصی
privates U شخصی
personal U شخصی
ones U شخصی
one U شخصی
persona U شخصی
personae U شخصی
civilians U شخصی
civilian U شخصی
civil U شخصی
personas U شخصی
back end server U کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
private motive U غرض شخصی
under one's thumb <idiom> U زیرنظر شخصی
backcourt foul U خطای شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
personal computing U محاسبات شخصی
personal exemptions U معافیتهای شخصی
under one's belt <idiom> U میل شخصی
personal error U خطای شخصی
personal influence U نفوذ شخصی
personal interest U نفع شخصی
personal motive U غرض شخصی
personal income U درامد شخصی
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
personal identity U هویت شخصی
personal action U دعوی شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
ibm personal computer U IBکامپیوتر شخصی
idiograph U نشان شخصی
idols of the cave U اوهام شخصی
individual foul U خطای شخصی
particular good U عین شخصی
ea state in severalty U ملک شخصی
informal observations U مشاهدات شخصی
very own <adj.> U خصوصی [شخصی]
personal effects U لوازم شخصی
paraphernalia U اموال شخصی زن
self-employed U کار شخصی
self employed U کار شخصی
personal outlays U هزینههای شخصی
self intrest U نفع شخصی
whoso U هر شخصی که باشد
private property U دارایی شخصی
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
A private car. U اتوموبیل شخصی
who U چه شخصی چه اشخاصی
personalty U دارایی شخصی
personalty U اموال شخصی
personalized form letter U فرم شخصی
hire out <idiom> U اجاره شخصی
self-interest U نفع شخصی
somebody U یک شخص شخصی
personal pronoun U ضمیر شخصی
self interest U غرض شخصی
self interest U نفع شخصی
self will U اراده شخصی
separate estate U اموال شخصی زن
whosoever U هر شخصی که باشد
personal pronouns U ضمائر شخصی
personal computer U کامپیوتر شخصی
personal computers U کامپیوتر شخصی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com